جامدادی

02 June 2007

تبریز و یه دنیا زیبایی




من برگشتم؛ اما هنوز در خیال اونهمه زیبایی و سر سبزی ام. همه چیز عالی بود. خیلی جاها رو نتونستم ببینم ولی خیلی جاها رو هم دیدم. شنبه رو، شوهرک با ما گذروند و جای همه خالی رفتیم روستای زیبا و باستانی کندوان. همونطور که نیکی جون گفته بود آدم دلش می گیره چون بناهای جدید و کج و معوج، بدجوری چشم انداز اون خونه های صخره ای رو تحت تاثیر قرار دادن. اما هنوز می شه لذت فروانی برد از اونهمه شگفتی. از اونجا عسل و قیسی با خودم سوغات آوردم. عصر اون روز رو تونستیم مسجد کبود، موزه ی آذربایجان، ساختمان ساعت، برج آتش نشانی و ارگ علیشاه رو ببینیم. خوش شانسی بهم رو کرد و هتل پارس، مهد کودک داشت و من از خدا خواسته، سه روز بعد رو، روزی سه ساعت، اونهم صبحها، فندقی رو گذاشتم مهد. با من بودن حسابی خسته اش می کرد و نق و نوق راه می انداخت. خودش هم خیلی استقبال کرد از مهد هتل. روزی هزار و پانصد تومن می گرفتن و اون طفل معصوما!! رو نگه می داشتن. بنابراین من روز دوشنبه رو مثل یه توریست واقعی، رفتم تبریز گردی. از خانه ی مشروطه شروع کردم و کیفور شدم و بعد مسجد جامع و بازار مست کننده ی قدیمی تبریز و تیمچه ی مظفریان که بخشی از بازار فرش فروشهاست و بعد هم مقبره الشعرا و فاتحه ای بر سر قبر رفته ای چون شهریار. روز آخر رو گذاشتم برای سوغات که همانا شیرینی های چرب و چیل باشد از شیرینی فروشی رکس، روبروی ارگ تبریز، با بیش از هفتاد سال سابقه ی شیرینی پزی
از همه ی جاهایی که رفتم، روستای کندوان خیلی من رو گرفت و خانه ی مشروطه و تیمچه ی مظفریان و یه جعبه ی جواهرات بلورین توی موزه ی آذربایجان که عکسش رو می ذارم. یه تابلو فرش بامزه هم توی بازار فرش دیدم. می دونید عکس کی رو بافته بودن در نهایت زیبایی؟ مریلین مونرو. کلی واستادم و نگاه کردم و خوشم شد
خدا کنه بازم بریم تبریز. یه بار برام کم بود. کلی جاهای دیدنی داره این استان آذربایجان شرقی. اما خبر ندارین از کیفی که توی کارگاه آموزشی دادن به بابای فندق. یه کیف زشت و بدتر از زشتی، بد بو. درش رو نمی شه باز کرد. فکر کردم بیارمش و به جای جا جورابی ازش استفاده کنم اما بیچاره جورابا، همه شون بو می گیرن، اونوقت کسی باور نمی کنه اینا شسته شدن و بو از یه جای دیگه اس!!! باید توی یه فرصتی که شوهرک حواسش نیست، سر به نیستش کنم!!؟
عکس بالا چشم انداز روستای کندوانه و عکس پایین، حیاط خانه ی مشروطه
این یه عکس از هتل پارس و اینم یکی دیگه. اینم اون جعبه جواهرات خواستنی. این یکی هم توی خانه ی مشروطه گرفتم از دو ظرف بلورین بسیار زیبا و اینم یه عکس دیگه از روستای کندوان
راستی یادتونه نوشتم دلم می خواد خونه ی حاج مهدی کوزه کناری رو ببینم؟ خوب باید بگم اولا حاج مهدی کوزه کنانی درسته و دوما خونه ی اون حاج آقا همون خانه ی مشروطه است و به نام ایشون هم می گن، چون بانی اش بوده

جایی نرید، من برمی گردم!!؟؟
پی نوشت: قربون حواس جمع!!. یادم رفت بنویسم یه شب، شام توی عمارت شاهگلی، کوفته تبریزی خوردیم و جای همه تون رو خالی کردیم، من و فندقی!!؟. نا گفته نمونه، زیارت این عمارت باشکوه و خوردن کوفته تبریزی اش، به توصیه ی نیکی جون انجام گرفت. متاسفانه از اونجا عکسی ندارم