جامدادی

12 March 2007

the devil wears Prada


تونستم فیلم تحسین برانگیز شیطان پرادا می پوشد رو ببینم. کاری از دیوید فرانکل و بازی خیره کننده ی مریل استریپ و آن هس وی( اگه درست نوشته باشم!!). همین قدر بگم، که اونقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که توی این یکهفته ی گذشته چهار بار دیدمش؛ طوریکه تقریبا دیالوگها و پلانها رو حفظ شدم
قصه، قصه ی یه دختر روزنامه نگاره، که توی یه مجله ی مد معروف، به عنوان دستیار مدیر مسئول استخدام می شه. رییسش، یه زن بسیار مقرراتی، رسمی و انعطاف ناپذیر و مقدار زیادی، بی منطقه و در آخر معلوم می شه چندان معرفت و مردونگی هم حالیش نیست!!. این رفتار و منش رییس، سبب شده کارمندها عملا تبدیل بشن به آدمهای آهنی فاقد روح و احساس و انسانیت و قدرت تفکر. این اوضاع ، در ابتدای کار برای قهرمان فیلم مسخره و خنده داره اما با شرایطی که پیش می آد، اونم می ره به سمت مثل بقیه شدن. ظاهر ساده و لباسای معمولی بدون مارکش!!، همراه با شخصیت بی ریا و روح آزادش، جاشون رو می دن به ژاکتها و دامنها و پالتوها و کفشها و کیفهای مارکدار!! و شخصیتی سرگشته و مضطرب و روحی که اسیر شیطان می شه، شیطانی که پرادا می پوشه!!!. زندگی شخصی و موفقش، داغون می شه و دوستای خوبش رو از دست می ده و خودش می مونه و رییسی که هر لحظه سازی برای زدن داره. اما خوشبختانه، یه جایی، یه اتفاقی می افته، که دخترک تکونی می خوره و برمی گرده به اصل خودش. لباسای شیطانی رو در می اره و روحش رو آزاد می کنه و لبخندی می زنه به زیبایی آفتاب
اما من چرا مسحور این داستان شدم؟ چون گذشته ای داشتم شبیه به این دخترک. به طرز عجیبی می تونستم باهاش همذات پنداری کنم. منم با رییسی روزگار گذروندم به همون اندازه خشک و بی منطق، که یکسال و نیم به هر سازش رقصیدم برای اینکه صداش رو بالا نبره و اون روش بالا نیاد. اشکهای از سر استیصال و ناباوری دخترک فیلم برای من غریبه نبود.اون سرگشتگی و اضطراب رو برای به دل رییس رفتار کردن رو تجربه کرده بودم. توهین به شخصیت و فکر کارمند، برای من آشنا بود و حس بدی که بعدش به آدم دست می ده. اما خوشبختانه، و از همه مهمتر، اون احساس شیرین آزادی و رهایی از بند، در آخر فیلم رو هم درک کرده بودم، چون منم مثل اون دختر، عطای کار توی اون اداره رو به لقاش بخشیدم و زدم به چاک
فیلم رو بینید، مطمئنم لذت می برید. اگر هم دیدید که باز، مطمئنم لذت بردید، غیر اینه؟