آدم ندید بدید
خانوم مربی فندق، سفارش دادن یه کوزه ی سفالی بدون گردن بخرید با یه بسته بذر شاهی؛ یه متر روبان پارچه ای قرمز با یه لنگه جوراب نازک کرم رنگ استفاده نشده!!. واضحه برای چی دیگه؟!!؟. دونه دونه اش رو خریدم و ذوق کردم و ذوق کردم و ذوق کردم؛ درست مثل یه آدم ندید بدید و منتظر روزی ام که این کوزه ی سفالی بدون گردن رو، سبز شده ببینم
.........................................
راستش تا حالا حساب نکردم، یعنی چون می دونم یه رقم نجومی می شه، می ترسم حساب کنم چند هزار تومن بابت خرید لپ لپ از جیب مبارکمون رفته، اما با بابای فندق خان تصمیم گرفتیم از این به بعد یه خورده مقاومت کنیم در برابر خرید این لپ لپ های لوس بی معنی که نمی دونم چرا تازگی، شانسمون به روسری های بی مصرفیه که از توشون می آد بیرون. این مقاومت رو از همین امشب شروع کردیم. رفتیم سوپر امیر و فندق باز چشمش افتاد به لپ لپ، که غیر از انواع تخم مرغی اش، مرغ و خروسی اش هم در بازار عرضه می شه، به تازگی!!!. تا فندق گفت لپ لپ بخر، خیلی محکم گفتم نمی شه، چون همین دیروز خریدی!!! ( از خودم خوشم اومد ). بمیرم الهی، بچه ام هیچی نگفت. وقتی برگشتیم تو ماشین و جریان رو برای بابا گفتم، بابا خان، دستور دادن سر میدون نگه می دارم با بچه برو براش یه اسباب بازی بخر و بگو که این جایزه، برای اینه که قبول کردی لپ لپ نخری و معلومه که من هم، همون کاری رو کردم که بابا خان گفتن و در نتیجه، هزار تومن لپ لپ رفت برای یه اسباب بازی دیگه. حالا امیدوارم توضیحات من برای فندقی واضح بوده باشه و ایشون انتظار نداشته باشه با هر لپ لپ نخریدنی، یه جایزه ی دیگه در راه باشه. قدیمیا چی می گن، این جور موقعها؟ آهان، از آب در اومدیم، دچار سیلاب شدیم
.........................................
راستش تا حالا حساب نکردم، یعنی چون می دونم یه رقم نجومی می شه، می ترسم حساب کنم چند هزار تومن بابت خرید لپ لپ از جیب مبارکمون رفته، اما با بابای فندق خان تصمیم گرفتیم از این به بعد یه خورده مقاومت کنیم در برابر خرید این لپ لپ های لوس بی معنی که نمی دونم چرا تازگی، شانسمون به روسری های بی مصرفیه که از توشون می آد بیرون. این مقاومت رو از همین امشب شروع کردیم. رفتیم سوپر امیر و فندق باز چشمش افتاد به لپ لپ، که غیر از انواع تخم مرغی اش، مرغ و خروسی اش هم در بازار عرضه می شه، به تازگی!!!. تا فندق گفت لپ لپ بخر، خیلی محکم گفتم نمی شه، چون همین دیروز خریدی!!! ( از خودم خوشم اومد ). بمیرم الهی، بچه ام هیچی نگفت. وقتی برگشتیم تو ماشین و جریان رو برای بابا گفتم، بابا خان، دستور دادن سر میدون نگه می دارم با بچه برو براش یه اسباب بازی بخر و بگو که این جایزه، برای اینه که قبول کردی لپ لپ نخری و معلومه که من هم، همون کاری رو کردم که بابا خان گفتن و در نتیجه، هزار تومن لپ لپ رفت برای یه اسباب بازی دیگه. حالا امیدوارم توضیحات من برای فندقی واضح بوده باشه و ایشون انتظار نداشته باشه با هر لپ لپ نخریدنی، یه جایزه ی دیگه در راه باشه. قدیمیا چی می گن، این جور موقعها؟ آهان، از آب در اومدیم، دچار سیلاب شدیم