جامدادی

03 February 2007

سیر و پیاز


از سالها پیش، شعرهایی رو که دوست داشتم توی یه دفتر جمع کردم. چند روز پیش اونو ورق زدم؛ هم لذت بردم و هم یاد گذشته ها کردم. فکر کردم بد نیست بعضی هاشون رو توی وبلاگم بنویسم. شاید برای شما هم خوشایند باشه
: از بچه گی این شعر پروین اعتصامی رو خیلی دوست داشتم

سیر یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بویی
گفت از عیب خویش بیخبری
زان ره از خلق، عیب می جویی
گفتن از زشترویی دگران
نشود باعث نکورویی
تو گمان می کنی که شاخ گلی
به صف سرو و لاله می رویی
یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینویی
خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کویی
ره ما، گر کج است و ناهموار
تو خود، این ره چگونه می پویی
در خود، آن به که نیکتر نگری
اول، آن به که عیب خود گویی
ما زبونیم و شوخ جامه و پست
تو چرا شوخ تن نمی شویی

من عاشق این درس اخلاق دادن های پروینم، شما چطور؟