جامدادی

28 January 2007

ساز مخالف


چند وقتیه فندق در مقابل هر جمله ی دستوری یا حتی خبری جبهه می گیره و مخالفت میکنه. جمله اگه مثبت باشه، منفی می شه و اگه منفی، مثبت. امکان نداره وقتی می گم فندق بیا مثلا لباس بپوش، همون موقع بیاد. حتما باید دو سه دقیقه بعد بیاد تا مقاومتش رو نشون بده. دیگه دست نزن و نرو و نکن خطرناکه که دیگه جای خود داره
این وسط گاهی با همین مخالفتاش جمله های بامزه ای هم از دهنش می شنویم. مثلا دیشب باباش به اش میگه فندقی شب به خیر و فندق جواب می ده: نه، شب نه خیر!!؟
یا اونروزی به اش گفتم چشم ات رو نمال، مژه هات کنده می شه. می گه نه می خوام کنده بکنم!!!؟

تازگی به قیمت ها هم خیلی حساس شده و قیمت هر چیزی رو می پرسه. میگه مامان این شلوار منو چند خریدی؟ می گم سه هزار تومن می گه وای چه گرون!! این ماشینم رو چند خریدی؟ می گم چهار هزار تومن می گه ها ها خوبه ارزونه!!؟
اونروزی داشت توی بازی مثلا با دایی اش تلفنی حرف می زد. می گفت اِ ماشین کنترلی خریدی دایی؟ چند؟ ..... وای هفتصد تومن؟ ...... جدی؟ ....... خیلی گرونه که!!!!؟

اما از مهد کودک بگم که این روزا من کلی دعای خیر می کنم برای کسی که مهد رو اختراع!! کرد. روزایی که فندق می ره مهد، انرژی های مخربش رو تخلیه می کنه و بقیه ی روز رو ما با آرامشی نسبی سر می کنیم!!!هر روز هم یه دوست جدید، یه روز ملیکاست و یه روز مهدیس، امروز هم ارشیا
فندق رو که می ذارم مهد، خودم یه ساعتی می رم هواخوری؛ بازار، ساحل، ولخرجی، الواتی، ولگردی!!!. خداییش
خیلی حال می ده. کسی پایه هست؟
شب عاشورا، فردا شب، خونه ی بیتا اینا آش نذری می پزن. برنامه ی هرساله. من و فندق هم می ریم، البته فکر نمی کنم کمکی از دستمون بربیاد، فقط باید مواظب باشیم زیاد توی دست و پا نباشیم. قصه اش رو هم بعدا می گم