جامدادی

25 December 2006

بازی یلدا


این چند روزه به دلایلی بی حوصله بودم و زیاد وبگردی نکردم. تازه کامنتهامم بابای فندق برام خونده تا دیروز که کامنت سمیرا و دختر خوب رو خوند و اینکه من رو دعوت کردن به بازی یلدا. البته به نظر می رسه یه کم وقتش گذشته اما بازی جالبیه و حیفم اومد منم بازی نکنم. دست طراحش هم درد نکنه

:و اما پنج واقعیت در مورد من

بی غیرتی و تنبلی خاصی دارم برای رژیم لاغری گرفتن. تقریبا سختترین کاره برام. چند تجربه ی ناموفق داشتم و رسما اعلام می کنم به همه ی اونایی که از اول لاغر بودن یا با رژیم لاغر شدن حسودیم می شه

از شستن ظرف بدون دستکش متنفرم اما اگه دستکش دستم باشه می تونم ظرفهای دو تا رستوران رو بشورم و صدام در نیاد

حوصله ی رفت و آمد و مهمون بازی ندارم مگر با آدمایی که باهاشون حرف برای گفتن داشته باشم که معمولا تعدادشون زیاد نیست؛ به همین دلیل تعداد دوستام انگشت شماره و با کمال بی رحمی با چندین نفر چون حوصله شون رو نداشتم قطع رابطه کردم

سه سال توی یه اداره ی دولتی کار کردم وعلی رغم اینکه خیلی برای به دست آوردن اون کار دوندگی کرده بودم ولی همون ماههای اول بلا نسبت مثل سگ پشیمون شدم، به دلایل عدیده. به همین دلیل وقتی فهمیدم دارم مامان می شم، زودی بارداری رو بهانه کردم و زدم به چاک. الانم با اینکه عاشق کار و فعالیت اجتماعی ام، دیگه حاضر نیستم بی گدار به آب بزنم و ترجیح میدم یه کار خصوصی داشته باشم تا اینکه کارمند یه رییس خودخواه و قدر نشناس باشم

سه سالی می شه که سینما نرفتم. چرا؟ چون با فندق سینما رفتن اصلا عاقلانه نیست و از طرفی هیچ کس حتی بابای مهربونش حاضر نیست بچه رو دوساعت بگیره تا مامان فندق بره دنبال الواتی و سینما

چون قاعده بازی حکم می کنه، منم مژده ، هلن ، نگاهی نو ، سروش و نوشا رو دعوت می کنم

حاجی واشنگتن عزیز بسیار ممنون از اینکه من رو به بازی دعوت کردی