جامدادی

28 November 2006

دعای بارون


ای خدای مهربون، می شه لطف کنی به ابرا بگی بیان توی آسمون شهر ما تا بعدش بارون بیاد؟ اونوقت فندق چتری رو که پریروزا خریده، باز کنه و بره زیر شر شر بارون و کیف بکنه؟


بابا این فندقی ما دلش آب شد بس که این چتر آبی و قرمز رو، توی هال و اتاق باز و بسته کرد. بچه هنوز نمی دونه این چتر واقعا چه کاری می کنه؟!! چیه، خوب؟ ندیده. بارون پارسالی رو کوچولو بوده، یادش نمونده. بارون چند شب پیشم، نصف شب بود و فندق خان خوابیده بود

خدایا بگو ابرا دوباره بیان، اما ایندفعه روز روشن بیان که ما بیدار باشیم و بریم چترمون رو زیر بارون باز کنیم، باشه؟