جامدادی

16 May 2007

تصویر جهنمی



بچه که بودم بیتهایی از این شعر ایرج میرزا رو بابا می خوند و من خیلی دوستش داشتم و بزرگتر که شدم کاملش رو پیدا کردم و توی دفترم نوشتم. فکر کردم اینجا بنویسم، برای خودم دوباره، و شما، شاید مثل من عاشقش بشین. بی ربط به اوضاع و احوال این روزای اخیر هم نیست!!!؟

بر سر در کاروانسرایی ----- تصویر زنی به گچ بریدند
ارباب عمائم این خبر را ----- از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا خلق----- روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد ----- تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق ----- می رفت که مومنین رسیدند
این آب ببرد آن یکی خاک ----- یک پیچه ز گل بر او کشیدند
ناموس به باد رفته ای را ----- با یک دوسه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست ----- رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی ----- چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را ----- پاچین عفاف می دریدند
بالجمله تمام مردم شهر ----- در بحر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد ----- مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا ----- یکباره به صور می دمیدند
اینست که پیش خالق و خلق ----- طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم ----- از رونق ملک ناامیدند