جامدادی

03 July 2007

من و چند تا کتاب خوندنی


یکی از جاهایی که اگه هر بار می رم تهران، نرم، انگار اصلا تهران نرفتم، انتشارات خوارزمیه، که امکان هم نداره دست خالی ازش بیام بیرون. اینبار هم مثل هربار؛ با این تفاوت که عنوان خاصی توی ذهنم نداشتم. نتیجه ی خریدم رضایت بخش بود. مهمترین عنوانی که برداشتم، کتاب دیدار با احمد محمود بود، کتابی که جدیدا چاپ شده و حاوی خاطرات، مصاحبه ها، عکسها، چند داستان کوتاه و بخشهایی از رمان چاپ نشده ی مرحوم محموده و مقالاتی که بعد از درگذشتش، در مطبوعات چاپ شده. این کتاب رو فرزندان محمود، چاپ کردن و یه دنیا ارزشمنده برای خواننده های آثارش. حس عجیبیه اما لذتی رو که از خوندن آثار مرحوم محمود بردم و می برم رو خوندن هیچ کتابی بهم نمی ده، علی الخصوص رمانهاش رو و از همه بیشتر همسایه ها و داستان یک شهر. تنها رمانی رو که نخونده بودم، یعنی دست و دلم به خوندنش نمی رفت، زمین سوخته بود به دلیل حال و هواش که می دونستم بازگویی روزهای سیاه جنگ ایران و عراقه. مطمئن بودم قلم شیوای محمود، نسبت به همه ی آثار جنگ، اثری مضاعف داره بر خواننده ی زمین سوخته. حیفم اومد نخونم و خریدمش و حدسم درست بود. بغضی آزار دهنده، از اول همراهم شد. بغضی همراه با نفرت و انزجار. نفرت از خشونت و بیداد. انزجار از انسانهایی که پستی رو انتخاب کردن. این بغض اما، آخر قصه، طاقتش تموم شد و ترکید و سیل اشک کمی آرومم کرد. زمین سوخته، روایت سه ماه اول جنگه و قصه توی شهر اهواز می گذره. قصه ی مردمی که تا بیان باور کنن اونچیزی رو که اتفاق افتاد، زندگی شون نابود شد. زمین سوخته، مثل خیلی فیلمها و قصه های جنگ، از فرمانده ها و سربازای شجاع نمی گه، از مردم عادی می گه و زندگی شون که چه ساده و به چشم بر هم زدنی، نابود شد. از آدمای واقعی توی یه محله ی واقعی با عکس العملهای واقعی در برابر اون اتفاقهای سخت سخت سخت. آدمایی که باور کردن حرفاشون خیلی ساده اس. کاش می شد این رمان رو کسایی بخونن که خیال می کنن توی جنگ حلوا خیرات می شه. محمود، زمین سوخته رو به یاد برادر شهیدش ( محمد اعطا ) که اول جنگ توی شهر اهواز شهید شده، نوشته

بگذریم؛ یه ترجمه ی خوب هم ار رمان راز داوینچی، داداشم بهم داد که اگرچه فیلم رو دیدم اما خوندن کتاب یه مزه ی دیگه می ده همیشه و مخصوصا این ترجمه که پاورقی های عالی داره برای روشنتر شدن موضوع. تازه شروعش کردم اما عجیب خوندنیه این رمان
یه چیز دیگه هم توی خریدام دارم، بگم چیه؟ یه پوستر از چهره ی فریدا کالو. یکی از نقاشی های خودشه و چه ذوقی کردم وقتی پیداش کردم. می خوام بزنم به دیوار اتاقم. از این زن، عجیب خوشم می آد
بسه دیگه. همین جا باشید، من برمی گردم!!!؟