جامدادی

28 August 2006

مرد چند زنه

دیروز بابای فندق اومده میگه یکی از پرسنل رو دیده و احوالش رو پرسیده، دوست اون آقاهه که همراهش بوده، گفته ایشون موتورش دو زمانه ست. بابای فندق میپرسه منظورتون چیه؟ خود آقاهه میگه من دو تا زن دارم با سه تا زندگی جدا؛ یه شب خونه ی زن اول، یه شب خونه ی زن دوم و یه شب هم که توی محل کارم کشیک می دم. تازه برادرم که وضع مالی اش خوبه و شیراز زندگی می کنه، پنج تا زن داره. بابای فندق چشماش می شه چهارتا. تا شب معلوم بود که تو فکره. آخر شب می گه اگه شوهر من می رفت و یه زن دیگه می گرفت من هم می رفتم دوست پسر پیدا می کردم؛ اخلاقیات هم بی اخلاقیات. حالا نوبت من بود که چشمام بشه چهارتا. دروغ نگم یه جورایی هم خوشم شد